-
الفبای الف زدگی
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:55
زنگ انشاء شد و من انشاء نویس زنگ خاطرات خیس باران شو نویس گفتم از چندم به چندم رفته ای گفتا مگر درد انشاء میشود گفتم از حرفی نویسم تا الف گفت الفبا را مگر هم خوانده ای گفتم از الف تا الف خوانده شدم گفت مردودی اگر هم خوانده ای رد شدم از ساعت شنزار خود گفت به کج آمد مگر پر گشته ای گفتمش من در الف جا مانده ام گفت الفبا...
-
جغرافیای گم شدن ها
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:54
کسی به سمفونی پرندگان گوش نمیدهد کسی پشت دیوار شهر گم نمیشود شهر جایی دور از نقطه جغرافیای نقشه ها هست کسی درون خود قایقی نمیشود بگذار قایق ها بروند کسی جای قایق ها نیست همه درون یک جغرافیای دیگریم انگار اینجا نقطه صفر گم شدن ها هست حسام الدین شفیعیان
-
یک روز جمعه
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:48
ساعت ده صبح با نسیم دلنگیز بوی غلیظ دود که با استشمام آن در خواب ریه هایم را ورزش کامروایی به سوی مرگ داده ام از خواب هشت ساعته ی عذاب جسم که بوسیله ی آن هر روز دندانهایم را کوتاهتر به سانتی متر و میلیمتر می دهم و این آرامش روح را به جهنم این دنیا که هر شب باید به سمت آن بروم تا صبح با سردرد هدیه شده از خواب دیشبم...
-
آقای جک و پسرش مک در راه شناخت حقیقت
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:47
آقای جک و خانم رافائل که هر روز میدیدند مک میگه من ادیسونم و همش در کار برق علاقمند شده بود و این باعث نگرانی آقای جک شده بود که بچه ما عقل خود را نکند از دست داده باشد.با هم مشورت کرده و مک را برداشته پیش متخصص بردند اسم متخصص آقای رافل پور بردند و رافل گفت مک تو فکر میکنی ادیسونی گفت بله گفت فندک بیارید.زیر دست مک...
-
کامبیز میخواد فیلم بسازه
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:45
کامبیز که فیلم هیچکاک دیده بود ,گفت منم باید هیچکاک بسازم.زد تلفنو به برق سوخت.بعد پاشد رفت خونه پرویز گفت میخوام فیلم بسازم دوبل هیچکاک بشه.پرویز گفت دیشب باباتو دیدم کامبیز که گفت نه میخوام بره اسکار بعد بره تیم ملی. گفت موضوع فیلمت چیه؟ گفت یه نفر میاد تو کافه بعد میره بیرون گفت جلل القدرت این چیه گفت معناگراست گفت...
-
کافه و فوتبال
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:44
مرد کلاه خود را مرتب میکند. و وارد کافه میشود. همه بلند میشوند.مرد تعظیم میکند. داداش بیا کنار فوتبال رو برفکی کردی. مرد فریاد میزند خاموش کنید تلویزیون را من آمدم. عمو برو بیرون. وقتی اومدی نفهمیدیم کی بود اما وقتی رفتی حتما برات کف میزنیم. راستی محسن بنظرت چند چند میشن. به نظر من فوتبال نگاه کردن کار بیخودیه. خب پس...
-
کتی دلش گرفته
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:44
خانم گربمون چند وقته خیلی دمقه چکار کنیم ای واییییییییییییییییییییییییی کتی من چیش شده فکر کنم حساسیت فصلی گرفته نه افسرده شده باید ببریمش دامپزشک ببینش فردا هم باید ببرمش مهد سسی جون گفته فردا تمرین کی از همه ناخنش قویتره دارن تو روحیش کلی تاثیر داره دوستاش بتی متی چتی رتی هم میان از اونورم میبرمش پیش تست هوش ببینم...
-
قلی و مریخی ها
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:43
قرار شد آدم فضایی ها برای دیدن قلی بیاند زمین خلاصه قلی کت و شلوار و کروات زدو رفت روی یک تپه که دید سفینه داره میاد دست تکون میداد که سفینه نزدیک شد و یک آدم فضایی زبانش را به پنچره چسبانده بود و زبان درازی میکرد.قلی گفت فضایی اینقدر بی تربیت ندیده بودم! رسیدند یک کیلومتری قشنگ آباد و نشستن فضایی ها پیاده شدند و قلی...
-
متد نصف سبیلا شیرین جون
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:42
وای مامی اومد!!! کی همونی که منتظرش نشستیم؟؟؟ چه کسی یعنی؟؟؟ همونی که پنچه طلاست نصف پنچش تو دماغشه نصف سبیلا شیرین جون نصف سبیلا ترشی جون وای چه ابهتی داره دختر وقتی راه میره انگار داره حرف میزنه چی میگه یعنی تو چشماش کلی حرفه سلام سلوم وای مامی خارجیه واقعن ما نوبت داریم کی بهتون نوبت داده اکی اینجا ابرو برداریم...
-
سیندرلا و پراید سفید
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:42
سیندرلا که منتظر بود شاهزاده عشقش با اسب سفید بیاید. دم در کاخ مجلل ایستاده بود که یدفه دید یه نفر با پراید سفید شیشه دودی ایستاد پیاده شد گفت سیندرلا منم عشقت. گفت اول واستا ببینم تو واقعان عشق منی به سوالای من جواب بده. گفت پرایدت بیمه داره گفت تو طرح تمدیده ولی بخاطر تو بیمه گفته اگه سیندرلا رو بگیری و مزدوج بشی...
-
کامبیز و غول چراغ جادو
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:41
کامبیز که الک الک همینجور راه میرفت یک شی ناشناس رو پیدا کرد اول لگد زد بهش پاش که داغون شد فهمید اون یک شی بدشانسه که به پای اون خورده چون این اول ماجرا بود.کامبیز اونو برداشت یک نفر از درونش سوت زد. گفت تو کیستی که سوت میزنی گفت من غولم منتها نوع ورژنم جدیدتره سوتیم گفت سه سوت بیا بیرون ببینم تو چطوری هم غولی هم سوت...
-
کافه فلوت-طنز کافه پیانو
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:41
کافه فلوت /محل یورش به کافه/ اصلا به خاطر نمی یارم حالا هر چیزی که می خواد باشه رو..پشت دستام پنهان کرده باشم.یعنی استعدادشو ندارم بر عکس چیزی باشم که هستم. اصلا این کارا مال شعبده بازایی که اگه خوب بهشون نگاه کنی..می فهمی خوب یاد نگرفتن از اون قدیمیاشون. پس درد سر تون ندم برام اصلا مهم نیست می خوان بفهمین یا نفهمین...
-
کامران و کوکب
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:40
کامران و وکوکب که تازه ازدواج کرده بودن برای روز دوم زندگیشون گفتن بریم آبمیوه کوکب گفت من یکجا تمیز سراغ دارم خیلی توپ عالی توپ چهل تیکه اصلان دارای برند جهانی از محله بالا و پایین در کیفیت با دوماه دو روز بیست دقیقه سابقه در خدمت مشتریان هست من خودم چهار سال پیش رفتم عالی بوده کامران هنگ کرد گفت دوماه هست با اندکی...
-
سهراب و گلچهره
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:39
سهراب با مامانش و جمعی از خانواده رفته بود خواستگاری. که دو طرفین گفتند بروند با هم صحبت کنند ببینند تفاهم دارند. سهراب و گلچهره سلام.سلام. شما به چه غذایی علاقه داری آقا سهراب زرشک پلو با زالو وای چقدر حال بهم خوری. شما به چی علاقه داری غذا ته چین مرغ با زرشک و چند شاخه گل کنار ظرف وای چقدر رمانتیک اقا سهراب اتومبیل...
-
بیژن میخواد بره انگلیسی یاد بگیره
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:38
بیژن که خیلی فیلم میدید معنیشو نمیفهمید زد زیر پاکت تخمه گفت من میخوام برم تافل بگیرم باباش گفت ماینیمیز بیژن گفت چقدر ریز که فهمید باید بره ثبت نام ترم اول فردا شدو بیژن رفت دم یک موسسه زد داخل رفت داخل اتاق مربی هم نه مدیر گفت مدیر اینجا تویی گفت اوامرتون گفت منم بیژن اونی که میخواد تافل بگیره مدیر یه نگاه به بیژن...
-
قلی و بیژن
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:38
قلی که دید بیژن سیستم برای ماشینش انداخته رفت دم سیستم فروشی گفت سیستم میخوام گفتند چه سیستمی گفت جوری که هر کی میشینه دیگه پیاده نشه. گفتند اد تو سیستم نمیخوای تو موج افکن میخوای گفت همین.کل ماشین بلند گو وصل کردند حتی تا اگزوز که صدا در میومد خواننده که میخوند ابتدا مغز راننده بعد مغز سرنشین و بعد حتی اگزوز هم صدای...
-
متینگ عصرانه
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:37
شاپورو پرویزو ناصرو جمشید در متینگ عصرانه خود جمع بودند که شاپور گفت راستی الان ناصر الدین شاه میخواد چکار کنه وضعیت کشور ناجوره که پرویز گفت نگران نباش من میدونم الان کشور دست ناپلئونه و دستی کشید به سبیل سفید خودشو گفت من میدونم ناپلئون بلده که چجوری کار کنه شما اصلان نگران نباشید.ناصر گفت اصلان اینجوری که من میبینم...
-
روز تعطیل چنگیز و خانمش میخوان برن تفریح...
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:37
چنگیز که تو خونه حوصلش ترکیده بود.ورداشت گفت جمعه هستو امواتم مرخصی بریم قبرستون. خانمش گفت وای چه رمانتیک بریم منم غذا پلو زرشک با یک بال مرغ درست کردم چنگیز سه بچه یه زن یه موتور یه قابلمه رو به سمت قبرستون خانمش پرتقال پوست میکند میداد دهنش همینجور بادم میزد آب پرتقال تحویل پشت سری میدادو خلاصه بعد 4 ساعت رسیدن...
-
قصه عشقی که میگن عشق کاترینه میگی نه بخون...
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:36
کاترین که فیلم رمئو و ژولیت دیده بود گفت من عاشق شدم پدرش سرشو از یک کتاب 3000 صفحه ای بیرون آوردو گفت: عاشق کی شدی دخترم کاترین نگاهشو دور نیمکره شرقی و نه غربی زد گفت عاشق هاکل برفین پدرش تحسینش کردو گفت معلومه دنبال اندیشه ای که این عشق رو سر مشق قرار دادی گفت نه الان هاکل هم بیاد کلاتو بنداز بالا بابا گفت هاکل مگه...
-
قلی و مسابقه
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:35
قلی که فهمیده بود تو روستاشون مسابقه گذاشتند.رفت ثبت نام کرد.همه با بنر قلی تو دیگه کی هستی برنده ی بی شک توی این مسابقه تو هستی.با عکس قلی و کد خدا و عکس قلی و مشتی و چند عکس دیگه تقریبا بنر دو متری با تمام عکسهای یادگاری زده بودند و سط میدان روستا.قلی زد وسط جمع گفت جمعش کنید.گفتند چرا گفت بنر من باید اینجوری باشه...
-
من اینجا هستم
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:34
برف سنگینی در حال باریدن است ..من کنار پنجره در حال پختن ماهی هستم .گازو بردم گذاشتم جایی که بتونم بیرونو هم نگاه کنم .کمی فلفل و زردچوبه رو ماهی ریختم..حسابی روغن کاریش کردم خیلی بیشتر از حد معمول اصلانم فکر چربی خونم و نکردم. یک لیوان نوشابه اونم غیر رژیمی بی خیال قند خون. همه میگن آخه اینم منظرایه که تو بخاطرش...
-
شهر خاموش
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:34
یک بسته اکرویال شکلاتی ..یک بسته هم مگبس بهم بدید چقدر می شه.بقیشم یک بسته استامینوفن بدید. و صدای دزد گیر و چشمک زدن چراغها..دست روی دکمه شیشه آرام آرام به سمت پایین می رود و نا پیدا می شود.فندک و صدای دینگ دینگ و شعله سیگار سوز و دود غلیظ مگبس که داخل ماشین پر می شود و از پنجره خالی.کنترل کوچکی را برمی دارد و تراک...
-
تلخ و شیرین
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:33
وقتی شیرین و بعد از اون همه سال دیدم باورم نمی شد..خیلی تغییر کرده بود..زیر چشماش چین و چروک نقش بسته بود. خیلی هم چاق شده بود مگه می شد فراموشش کنم ولی خب رسم روزگاره دیگه زدم به در بی خیالی و یا شایدم پر رویی.. رفتم جلو..سلام کردم بجا نیاورد آخه من خیلی تغییر کرده بودم.بالاخره منو بجا آورد خیلی با دسیپلین صحبت می...
-
قطار شماره123 /ایستگاه آخر/
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:32
سریع می رودو آرام می ایستد .گاهی به آرامی تلق تلق می کند و گاهی به سرعت از تمام زندگی ای که در جریان هست رد می شود.مناظری زیبا پنجره هایی هستن رو به قطار و آدمک هایی مصنوعی کنار یک چارچوب و یک پنجره پشت یک حصار و رو به یک دنیا تنها قطارست که از پیچ و خم ها رد می شود و قطار ها هستن که از کنار هم رد می شوند رد می شود و...
-
شادگل
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:32
تشعشع نور خورشید خانه را نور افشانی می کند..پسر ابروهایش را درهم کرده بالای پشت بام نشسته است. به روبرو زل زده است به جایی که تا چشم کار می کند یک شکل است.زن کلید کنار پنجره را می زند و کنار پیک نیک می نشیند ..قاشقش را پر از زرده می کند و کنار دیس آنها را پخش می کند و سفیده ها را در سینی می گذارد .مرد در زمین پشت خانه...
-
شاعر خواب های دلتنگی
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:31
-
/قطعه ای برای سرودن/
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:30
-
باز باران بی ترانه
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:30
-
زمانی برای مرگ
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:29
وقتی کاترین آخرین جمله رو روی تخته سیاه کلاس نوشت هیچکس فکر نمی کرد که چه حادثه ای رخ داده که اینجوری دخترک چهارده ساله با موهای حنایی قد کوتاه..لاغر اندام کلاسشان در مقابل معلم پیر و بد اخلاق مدرسه آقای کارفیکس تونسته باشه با این جرعت و جسارت در لحظه ای که همه این فکر را می کردند که اون می خواد جواب تقسیم را بنویسد...
-
وقتی کلاغ ها سفید می پوشند
سهشنبه 15 اسفند 1402 18:28
امروز همگی رفتیم پارک..خیلی خوش گذشت.جاتون خالی دایی رمضون کلی تاب بازی کرد..انگاری هوای بچگیاشو کرده بود.عمه سارا هم کتلت پخته بود..مثل همیشه خوشمزه بود.عمو محمود و عمه ریحانه هم آمده بودند..پژو405خریدند 206 داشتن که یادتان است فروختنش.به هر حال راضی هستن از این یکی البته شما فکر کنم از آریاشون یادتونه که تبدیل شد به...