زنگ انشاء شد و من انشاء نویس
زنگ خاطرات خیس باران شو نویس
گفتم از چندم به چندم رفته ای
گفتا مگر درد انشاء میشود
گفتم از حرفی نویسم تا الف
گفت الفبا را مگر هم خوانده ای
گفتم از الف تا الف خوانده شدم
گفت مردودی اگر هم خوانده ای
رد شدم از ساعت شنزار خود
گفت به کج آمد مگر پر گشته ای
گفتمش من در الف جا مانده ام
گفت الفبا را چگونه خوانده ای
رفتم از حروف بیرون تا دگر
چون مگر لا میمو میمی مانده ایم
روی واوو نون درمانده ایم
در خمیر آرد ورتابیده ایم
در خود تنگیم اگر ماهی شدیم
جا به جا در خود به جا جایی مگر هم مانده ایم
حسام الدین شفیعیان