حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فانوس-52

روزی مردی یک شمع روشن کرد و فکر کرد این شمع مگر میتواند یک خانه را روشن کند. بعد نفر دوم در آن روشن کرد و نفر سوم. و نفر چهارم.از آن روشن کرد. شد یک روشنایی وسیع.این یعنی زنجیره یک کار.روشنایی خوبست. پس نفر بعد دید روشنایی خوبست و روشن کرد.تمیز داد روشنایی لازم هست.و لازم هست.نفری تشنه شد آب خورد و دید خوبست. لازمست. خاک پاک ماندن خوبست.تمیزی خوبست.خاک از چه بهر پاک ماندنش خوبست که علمی آن را جستن کنیم.هر چیزی که لازمه حیات هست حفظ آن خوبست.اما حیات به نحوی خوبست که حیات دیگری خاموش در حیات ما نشود بلکه افروزاننده حیات دیگری شویم.شمع روشنایی فکری او شویم.تشنه یافتن جستن او شویم. کمک بر هم.یک گیاه در خاک میرود رشد میکند آب لازمه آن هست.خاک کخ زده یا خاک تمیز.خاک تمیز. حیوانات در این چرخه حیات زندگی میکنند.انسانها هم زندگی میکنند.چرخه حیات ادامه دارد.پس حیات یک درد در انسان همان درد در حیوان تحمل میکند.خوبی کردن خوبست. سلامتی همه را خواستن خوبست.اما سلامتی که در چرخه سلامت نگهداشتن همه چیز هست خوبست. تاریکی  بد هست تاریکی ذهنی بد هست. تاریکی ذهنی تاریکی  جنایت هست. تاریکی ذهنی تعصب بیجا و خشونت هست. تاریکی خشونت خاموش میکند.مثال صرفه ماده گرایی انسان در مصرف من.حال اگر کسی خواهان افروزاننده شدن حیات هست بد تمیز داده شود این یعنی خواهان مرگ خود و تاریکی هستیم.خواهان تاریکی تاریکی پسند هست. اما مرحم مرحمت میشود مرحم میکند. خود برتر بین را کنار گذاشته و ما در لذت از آنچه افراد در کاری میکنند میشود. کنار نمیزند. خاموش نمیکند. بلکه همچون لذتی که خود از موفقیت میبرد در دیگری میبرد. جهان بسیار بزرگ هست کوچک نیندیشیم. وسعت فکر خود را بالا ببریم جا برای همه هست.

فانوس-51

چند اصل مهم برای شاکله ی یک کتاب هست  آهن کتاب چیست بنیاد کتاب چیست چه چیزی را میخواهد به ما اضافه کند و حقیقتی را نمایان کند یا حقیقت هایی را.پس یک کتاب مفید میتواند حقیقت ها خودشناسی دگر شناسی خداشناسی  و  افزودن علم باشد.میتواند رازهایی را داشته باشد.این تمیز ما هست که با برسی یک کتاب میتواند به ارزش یک کتاب پی ببرد.اگر کتاب زندگی ساز باشد اگر کتاب حقیقت یابی باشد اگر کتاب کمال گرفتن بیشتر باشد و اگر کتابی باشد که جواب سوال های زیادی را بدهد.پس ارزش هر کتاب به خواندن و برسی آن هست.کتابی که بتواند به رشد برساند و بالندگی بدهد انسانی را و تغییر ایجاد کند در ذهن و تفکر و اندیشه انسانی و بتواند به حقایق زندگی و اصول آن به تجارب بیشتر و حل سوالات و رشد معنوی و رشد انسانی و تغییر اخلاقی و معرفتی بیفزاید.عده ای کتابیون هستند عده ای دیداریون و مکشوفیات برایشان عده ای همه آن و عده ای رازنگر هستند و عده ای به دنبال خوانش جهت بهتر شدن اگر کتابی همه را ارائه دهد میشود کتاب کامله و اگر کتابی بتواند اینگونه که به تکامل فکری کمک کند میشود کتابی برای چه زمانی یا دوران ها و کتاب هست که جواب بدهد و علم کتاب باشد و اینکه کتاب ها چه میزان پاسخ میدهند.حقیقت را چه میزان باز میکند. مکشوفات آسمانی و زمینی چه میزان انسان تفکر و چشم دارد آنکه چشم هم ندارد حس را قوی میکند و آنکه علم را افزایش میدهد آنکه مطالعه میکند اگر ارزش ها بی ارزش شدند و اگر زمانه خواب انگیز شد این هم علت چرایی دارد اگر ها حقیقت ها چرایی ها چگونگی ها و کلیت هر امری جوابی دارد که حال با خوانش این کتاب تا پایان آن امید هست بتوانیم که به افزودن علم و رشدو و کمال بیفزائیم.

فانوس-50

خب برای روشنتر شدن منجیان در ادیان نامهای منجیان در ادیان چیست در مسیحیت عیسی مسیح هست که مسلمانان حضرت عیسی مسیح میگویند و مسیحیان عیسی مسیح .در دین بودایی بودای پنجم نامند . و در زرتشتیان سوشیانت.و در اسلام امام زمان (عج) حضرت مهدی عج.در یهودیت ماشیح عبری هست میشود در غیر عبری به زبان مسیح و در مشخصه های این منجیان اینست که عیسی مسیح دو هزار و بیست و سه سال پیش در اعتقاد مسیحیت در اورشلیم در کوه جلجتا تپه ای بلند که جمجمه هم مینامند تصلیب شد.خب تا اینجا تمام شد بود اما سه روز بعد رستاخیز کرده و چهل روز بعد به آسمان رفت.در رستاخیز تغییر شکل عیسی مشهود بر مجدلیه و بر دو نفر دیگر در راه بوده که مجدلیه فکر کرد باغبان هست و به صورت دیگر بر ان دو نفر بین راه رفت و کتب را بین راه فهمانیده.جای زخم نشان دادن به شاگردان حالا در مسیحیت رسولان گویند در اسلام  حواریون حالا شاخه های در مسیحیت نزدیکتر به اسلام هستند مثل شاهدان یهوه که جمعیت قابل توجهی هم هستند.بودایی ها الان دالایی لاما را با روح بودا و درون او انگار منجی خود رهبر خود یعنی نماینده بودا انگار میدانند.انگار بودا هست اما نیست.یعنی هست در روح و بدن دالایی اما نیست به لحاظ جسمانی.اعتقادات مشابهی در بودائیان هست مثل از آسمان آمدن بودا یا در مسیحیت.در امر مریم مقدس هم به آسمان رفت هست. در امر یوحنا هم تحقیق تخصصی کنید به آسمان رفت هست.قبر نقاشی دفن و بلند شدن رفتن به آسمان در یک دایره شکل مانند هم هست.در نقاشی های کهن مسیح عیسی هم هست.در اسلام شخصیتی به نام مهدی هست شخصی که 255 در سامراء دنیا آمده 5 سالگی در دفن پدر بوده یعنی حتی افراد جمع را کنار زده و  مثل یک آدم بزرگ انجام کار دفن و نظارت کرده و حالا از 5 سالگی بنا به خطرات حکومت برای او دیگه ندیدنش مگر بصورت غیبت صغری نامند نائب داشته و غیبت کبری. ملاقات هایی  بصورت غیر مستقیم یا غیر هست در اینترنت از ملاقات با کفاش تا جمعیت برای دیدار و  اتفاقات آن تا امروزه.حتی در سالهای 59-67 در جبهه رزمندگانی.گویند 1187 سال سن دارد و در ظهورش مثل جوانی 30-40 ساله هست. یعنی کیفیت امر شخصی هست با سنی از عمر نوح بیشتر که چهره اش بین 30-40 میخورد. خب شخصی سن بالا اما در غالب جوان.سر همین مسئله چالش ها هست که برای امر سن نوح  را بیان میکنند.که میشود.بین دو شاخه شیعه و اهل سنت اختلاف سر  اینکه در عنوانی با عنوان دورانی یا آخر الزمانی دنیا می آید.شیعه میگوید هست و سن 1187 حالا هر سال بیشتر میشود دقیق آن و روز دقیقه هم هست که چقدر سن دارند.و در زرتشتیان سوشیانت هست که سود رسان نامند یعنی شخصی که سود او همه را در بر گیرد.نشانه های ظهور را که برسی کنید میبینید اتفاقات نشانه های غیر حتمی هم افتاده حتی تا ترک برداشتن دیوار مسجد تا مکان آن و... خب مسئله سر اینست که حدیثی هست که اعتبار شخصیت آن را معتبر بر زمینه زندگی او نمیدهند ولی گفته شده مسیح عیسی همان مهدی هست.سوال پیش می آید یعنی اینکه مهدی همان عیسی هست یعنی مسیح دوباره تولد یافته در قامت نرجس خاتون شده مهدی.یا نه اصلان مسیح همان مهدی بوده که گفته شده.چالش سر این مسئله باز در نقلی حدیثی یا تفسیری بر اینکه مهدی همراه عیسی هست همراهی باز تفاسیر مختلفه دارد که با هم هستند اما نیستند اما با هم در ارتباط هستند.با هم هستند تیپ مدل دالایی لاما که میگویند روح بودا در او هست چالش میشود که اگر زنده هست که روح در دیگری شخص  حیات خود چه میشود.عیسی بن مریم در مقابل دو قدرت روم و فریسیان تنها نیستاد در مقابل صدوقیان در مقابل خاخام های یهود در مقابل دولت روم که خطرناک در رفتار بودند در مقابل فریسیان خطرناک ایستاد.یک شخصیت مقاوم یک شخصیتی که شوخی بردار اصلان نیست درست که به مهربانی  در ذهن ها هست اما در مسائلی که زندگی میگوید شوخی بردار نیست حالا با توجه اعتقادات مسیحیان بر تصلیب که دیگر  شکنجه وحشتناک شد و تصلیب که اصلان دیگر در مصائب وحشتناکی آن از عملکرد آنها بیشتر نمایان شد.پس در اعتقاد اسلامی مسیح عیسی را تصلیب نکردند سر مسئله گناهان پسر انسان تصلیب میکنید هم امری هست وقتی گناهان زیاد بر دوش کسی بشود روح مسیحایی  بخاطر امر گناه در بدن ترک میکند.مثل شائول.منتهای مراتب فرق در امر شائول کجا عیسی کجا.یک این امر هست امر دیگر فرق پسر انسان در پسر خدا هست. روح مسیحایی در حد بسیار پری اعلاء در عیسی بوده که مرده زنده میکرده پرنده جان میداده اینها یک طرف کنترل کل طبیعت بشریت دستش بوده.از بادو طوفان کنترل طبیعت گسترده هست.اما مبحث سه روز جهنم رفتن و آمدن عیسی مسئله گناهان دوش گرفته. و چرا الهی مرا ترک کردی آن روح مسیحایی زیاد که در اسلام روح الله گویند حالا در مشخصه پدر و الله  کلمات اسم خدا که مسیحیت این فرق را یا اهورا مزدا یا یهوه.خب امر مسئله کتب مسیحیت شما وقتی بدید کسی نا اشنا باشد کتب اضافات رو یعنی تقسیم بر کل کتب مقدس کتب تورات تا کتب عهد عتیق میگویند اه همش احکام سنگین داره جنگ زیاد شده اینم همون دین خودمون با احکام خودمونه چرا عوض کنیم.حالا هر دینی مشخصا دفاعیات دوران خود میکند.ولی احکام انجیل حالا انجیل پولس که شریعت آزاد کرده گویند انجیل دیگریعنی چی اناتیما باد یعنی انجیل های قدیم نامعتبر میشود فقط انجیل پولس.یا مسیحیت پولسی یا مسیحیت نصرانی عیسی ناصری.در کل چهار انجیل رسمی  هست در مسیحیت.و کتب دیگر شامل خوانش مسیحیت.نصرانی ناصری عیسی ناصری عیسی مسیح شخصیت جذب کننده ای دارد چون شخص سرسختی  در زندگیش هست و در مقابل قدرت های ان زمان می ایستد آن هم قدرت هایی که واقعان در رفتار ترسناک هستند شخصیتی با پاهای صیقلی برنجی مانند که آنقدر شکسته شده بوده که گفتند تو که 50 سال نداری به انسان 30 مثال تو که هنوز 50 نداری یک امره شکستگی عیسی در نحیف شدنش امر دیگر.حالا عیسی چشمه حیات  در معجزات عالیه خب مشهور به تغییر چهره در قدرت امر اینها همه جذب کننده هست بله.منتهای مراتب وجودیت مثال یک پرنده حالا ترکیب به حیات تا درخت جابجا کنید ایمانتان خب اینها برای اشخاص در امر نیاز به طبیب نیاز به دیدن ایمان هست منتهای مراتب در اسلام این امر را نذر نامند همچنان که امام علی برای مریض شدن فرزندانش نذر کرد مطالعه باید شود پس نذر  امر  بقولی رمز کار هست. ایمان به امورات در مسیحیت تا حالا گل را به گوش مالید و چشم شستن. اینها رموز شفای امر در مرده برخیز .پس نذر در اسلام.نذر مثال حالا غذایی یا کمک به فقرا امری.در بودایی ها مراقبه خیلی هست مراقبه از خالی شدن ذهن تا مراقبه های خودسازی.اصلان خود عیسی مسیح گفت تا معجزه نبینند ایمان نیاورند.مسئله معجزه از شفا تا زنده شدن مرده تا کنترل طبیعت و...در اسلام تاکید بر پیامبر اسلام بر قرآن هست  که کل امر در قرآن کفایت میکند بر امر  برای پیامبر اسلام طبق قرآن در زرتشتیان آموزه های زرتشت .تایید نبوت یک پیامبر  نبی بر حالا کتاب معجزات و شفا تا کاری که شکست دهنده باشد چون نبی هستند خدا پشتشان هست دیگر برای همین برای طرف مقابل خطرناک هستند میدانند با خدا نمیتوان جنگ کرد.مدعیان مدعی هستند ما هستیم اما چون ادعایشان ثابت نمیکنند جذب بیشتر میشوند به آنها مثل ویساریون سرگئی تروپ تا افراد زیاد در امورات ادعایی بیشترن هم جذب میشند اما  عجیب هست.خب اصلان نمیشود تاییدشان کرد هر چی واکاوی میکنی ببینی چیزی ازشون در بیاد نمیاد مثل معجزه ای کاری شفایی چیزی.مگر طبق مستند انسان واقعان برای مادر جناب سرگئی توروپ دلش میسوزد فرزندش در زندان هست  گروه خطرناکی هم نبوده.بقولی دور همی بودند.اگه خطرناک استفاده سلاحی بود که کشف کردند و پول .پول اعضا دست رییس بوده که حتما برای مخارجشان بوده.سلاح اینها باید دید در ان کشور چگونه هست. حتما انجیل لوقا خواندن گفتن بریم سلاح تهیه کنیم.والا طبق برسی گروه ویساریون در مستندو عکس هایشان خطری دیده نشده. جز اینکه درون زندان هست و مادرش حتما و خانوادش در سختی مخصوصان حتما مادرش.این دلسوزی یا دل رحمی زمینه انسانی هست.ضمن اینکه بیشتر به یک دهکده داشتن دور همی خوش بودن.انگار مجتمع های مسکونی زدندو یک جایی  رو بلوک بلوک کردنو زندگی میکردن.جوان بود  موهاش سفید شد دستگیر شد.منتهای مراتب در این دوران اگه منجی جهانی باشه کار جهانی میکنه.حالا الان که دوران هرم قدرت قوی هست  اگه نهایت قبولش میکردند میزاشتنش قسمت جارو کردن حیاط کلیسا.نهایتش میشد مسئول باز و بسته کردن در کلیسا.اگه زنجیره جهانی رو نمی شناسید تمام  گورستان رو هم کسی بیاد بیاره بیرون بگند تو مسیح هستی همه میگند مسیح از آسمان میاد.شخصی بیاد  خود بودا باشه تمام کارهای بودارو کنه هم میگند بودا کاری میکنه که تو نمیکنی. حالا ظهور  منجی اسلام در احادیث روایات که وحشتناک جلوش وامیستن.اونا میشه خاطره.طبق اونچه در کتب هست از ایستادن جلوی منجیشان. یک امری که تمام زبانهای جهانو بداند تمام معجزات کل پیامبران رو کند.یعنی  کتاب هم بیاورد که سر همین چالش هست.حالا عیسی مسیح که باید چه کند هر چه کند باید از آسمان باشد امام زمان هم باید 1187 ساله باشد بودا هم چنان چنین. سوشیانت هم که تشخیص آن سر هویت آن کیست. اینگونه در کل همان فراماسونری تا ابد ده بر جهان حکومت میکند و مهره میچیندو  هر کاری هرم بر سر جهان آورد همه هم گویند چه کاری. یا اینقدر پول دارند که جلوشان کسی نتواند به ایستد مخالفت کند حذفش میکنند.البته زرنگن ها میدونن علوم غریبه عالیه دارند اونها مسائلو میدونن مطمنن منجی در جهان باشد بهتر از همه میشناسن به قوت جادوگران و کتب مخفیه. اونم تو فیلم ملک سلیمان دیدید از راه دور زد زن سلیمان رو کشت.منتها میدونن قدرت هر منجی یا شخصی رو .زرنگتر از فرعون هستند.میدونن اگه فلان کارو کنن مثال نه خودشان میمانند نه جهانی که سلطنت کنند.پس اینها گفته شد تا فصل بعد بریم ببینیم کتاب های ادیان چه جواب میدهد برای این دوران و چه در راز هست.آیاتی از کتاب ها .

فانوس-49

کتاب حقیقت چیست/فانوس/ کتابی هست که در آن به حقایق و درک اسرار و هستی پی خواهید برد.از آنجا که حقیقت امری بسیار گسترده از حقیقت ها هست.و گذر از واژگان به واژگان نوتر هست یا همان اما در درون حقیقت باز حقیقت هایی پنهان هست که لایه های حقیقت نام گذاری بر باز شدن فندق و مغز فندق هست. شما وقتی فندق را نگاه کنید و پوسته آن  فقط  چیزی هست که فایده ای ندارد اما وقتی فندق را شکستید و مغز فندق را میل فرمودید به مزه و اصل  آن پی میبرید.ترس از حقیقت به چند علت هست حقیقت تلخ و شیرین هست.حقیقت منافع و مصالح بردار نیست و حقیقت چیست به نه چرخه قدرت جهان و نه دست در بدست به آوردن آن کار ندارد زیرا کتمان حقیقت ها کسب قدرت در شبکه هرم جهانی هست که برای آن تلاش میکنند تا اذهان به سمتی رود که چرخه بخواهد نه نظام آفرینش و حالا خداشناسی و حقیقت خدا و خداها چیست در فصل اول باز شدنش زود هست زیرا تا مغز فندق را نشکنیم به درون آن نمیرسیم.و تحریف کجا هست و برای چه میگویند تحریفات هست یا خدا در ادیان و امر خدایان چیست این باز شدن میخواهد که با خواندن کامله کتاب به اصل آن میرسید.رسیدن به حقیقت مثال تفکر باز و بسته هست تفکر بسته بی فایده هست سپر دفاعی آن ساختار نه همش درون ریزی ریختن در آن هست نه نصفه پر لیوان درون ان آیا ریخته شده یا همان نصفه تمام رسوب کرده به همه تفکر انسانها.خب پس اگر 70 درصد پر شدن تفکر  50 آن نیمه پر و بیست آن هم ارزیابی شود میشود صد پر آن.اما وقتی  جایی برای حلاجی در آن نباشد تعصب جای آن را گرفته.تعصب نصف خالی یا حتی سی آن میتواند تعصب خشک و جای حلاجی خشونت بار داشته باشد.گذر از تعصب خشک و خشونت گذر از واقعیتی هست که ذهن با کسب حقیقت درست و بدون گارد سپر به ارزش ذهنی خود بگوید قدرت تمیز دادن دارم.زیرا باور دارم اما اگر باور نبود به کلیت باید از صفر تاصد آن پر شود پله پله.ابتدا حال اگر دین ندارد شخص دینی انتخاب کند با تفکر و مطالعه و تحقیق.حال اگر نخواست دین پذیرد منصفانه با تفکر خود تمیز دهد.خواه در هر دوی آن ممکنات قبول نیافتن حقیقت جای میگیرد.اما در ذهن روشن بین ذهنی که سیگنال ها را دریافت میکند خورد و بازخورد هست. جایی که اصطلاحا سپر دفاعی فعال میشود در ذهن باید بگذارد تا سپر دفاعی به سپر تمیز دهنده رسوخ کند. تمیز دهنده آن را بخواند و کد ها درست در آید یا نه.پس حقیقت مرحله ای هست که حقیقت خواه آن را مرحله مرحله تقسیم میکند و خواه با سپر دفاعی ذهن برخورد داشت میتواند درست آن را دریابد حال صد آن درست باشد هشتاد آن را بپذیرد بیست آن یا بیشتر سپر اعتقادی فعال میشود با اعتقاد من مثال جور در نمیاید. اصل اعتقاد ندارم و اثبات دو اصل باز متفاوت هست. اصل قبول ندارم و اصل اعتقاد ندارم. اعتقادات و قبول یا نفی کل آن که نظریه نامند اعتقاد نامند یا هر چیزی اثبات هست.اثبات حقیقت سواد هست سواد مدرک تنها نیست سواد مدرکی و سواد غیر مدرکی. دین تحصیلی و دین  عملی و مطالعاتی. دین غیر تحصیلی و در تعریف ادیان یکی پر شدن یکی ارتباطی یکی وصل به اصل که حالا همین وصل به اصل در خداشناسی معلوم میشود.کسب معنوی و کسب مطالعاتی.بعضی ها اثباتیون هستند. بعضی ها کلامیون هستند گذر از واژه به نو بعضی ها تقلیدیون هستند بعضی ها حمل کننده نام دین هستند.و بعضی ها مراتبیون معنوی هستند.در این کتاب به مسائل مختلفی پرداخته میشود ارزش هر کتابی به آنچه بیان میشود سنجش میشود که مثال کتابی که مدعی آن هست که حقیقت را میخواهد بفهماند چیست چه میزان حقیقت را در پایانو نقطه آخر آن به ما اضافه کرده اثبات در هر امری شکننده اثبات نکردن بدون دلیل بر مجادله هست. فلان اثبات میکند و اثبات جای اینکه طرف حقیقت را بخواهد که به نفعش هست سپر مجادله میاید رو این سپر دلایل دارد یک اینکه اثبات بر مجادله پیروز هست اینست که حقیقت و طبقه بندی کلامیون اثباتیون حالا همه در یکی بشود پازل بهم نیازمند برای آن شخص نیست اما نیازمند شخصی دیگر برای روشنایی بخشی با مجادله گر هست.پس ظرفی هست که به نیاز شخص درون آن برداشته میشود.شما یک متن را بده به یک عالم واقعی نمیگوید اه هم خط اول من قبول ندارم بندازد آن سمت میخواند تمیز آن را در کارش مفید میبیند استفاده  شخصی نه کسب علم به دیگری به یک بی علم بده تعصب هم خط اول میندازد آن سمت. به یک ندانم گرا بده میخواند تفکر مغز دارد جایی در آن به نام اعتقاد نیست اعتقاد درونش میریزد قبول یا نه قبول.مطالعات میکند کسب غیر مطالعاتی درک میکند یا خود به نقاطی میرسد و سر جمع میگوید فلان دین را انتخاب کردم.یا هم همه را مطالعه میکند میگوید همان ندانم گرا میمانم.یا بدون دین.ندانم گرا دیگر چرا باز ندانم گرا میشود با اینکه همه را مطالعه کرده در نظر مغزش هست سپر همه را ضربدر کرده و مانده در ذهنش که قبول نکردم ندانم گرا از این لحظ میماند که دانسته اما پذیرش نکرده همان ندانم گرا هست منتهای مراتب نمیداند که اینها رسوخشو کرده.پس چه آش غلیظی هم در آن میشود.یک جا سیستم اعتقادی فلان درش روشنه یک جا ارتباط با فلان و یکجا با فلان دین.خواه ناخواه درگیری ذهنی دارد.منتها قبل آن نمیدانسته اصلان فلان اعتقاد چیست.مثل انتخاب شغل یک شخص اصلان دوست ندارد شغلی را منتها به کسب روزی یا راهی نبوده انتخاب کرده.علاقمند نشده منتها عادت کرده به آن و کم کم شده علاقه ای با پیش زمینه دوست نداشتن اون دوست نداشتنه کار خودشو میکنه اون دوست داشتن اجباری کار خودشو.امروزه بشریت در نظام کلی جهان گویند شخصی فقط بایددینی که پدر و مادر او داشته انتخاب کند والا فلان میشود.میره تو سیستم اندیشمندان و مفسرین و متخصصین دین و ادیان شناسی بعد میگویند کجای کتاب شما این حکم شده.که بتوانید حکم دهید.و اصلان خود همین اجبار قبول سیستم لجبازی ذهن را فعال میکند.انسانها در مقابل زور سیستم دفاعی را روشن میکنند.تفکر پس میزند میگویند آهام اینها خود ضد همان دین هستند.مثال هر دینی باشد.میگویند اینها سپر نقاب هستند برای تخریب که لجبازی سیستم انسانی آن را میخواهد تخریب کند.عاشق کنی عشق هست که تفکر را جاری در قلب که همان مغز فرمان دهنده هست میکند. قلب میشود تفکر چون پادشاه بدن مغز هست و بقیه میشود مثال در آن.قلب عاشق شده یا مغز و تفکر.پا میدود یا مغز فرمان میدهد جوشش فرمان میدهد یا تفکر بر جوشش فرمان میدهد.یا هم یک سیستم کره شمالی بشود که بسته نگاه دارد مثال کره شمالی زده میشود که در آن محدودیت حدی شود که فرد بسته از جهان شود و فکر کند آهام همین جا بهشت جهان هست چون آن اشخاص به ر شبکه آن زور هست وصلن و باز سرشبکه آن به جای دیگر  این جهان و آن جهان شخص مسئول همه ی آن اشخاص هست. به مراتب.مگر اینکهواقعا شخص راهی نبوده که خود برسد.جز همان کد دستور مغزی محدود به آن. خب شاید فکر کنیم این سیستم یک سیستم  سرمایه داری هست. یک سیستم سرمایه داری قدیمی هست که شخص سر هرم برای قدرت خود و کسب منافع به خود و قبیله و بالا دست کار میکند.در سیستم برده داری نوین که میشود صرف صد مادی ماده زندگی صرفه کالا به شخص هست منتها به بالای آن اصل آن و بقیه درگیر رسیدن به بهتر شدن اما در جا زدن میشوند به سیستم بالا و پایین رفتن دلارو نمیدانم قیمت ها و حالا جایی ثبات مالی باشد به سیستم مادی گرایی صرف و از دست دادن کم کم روح انسانی به کالایی. انسانها کالایی میشوند برای ذهن آنها چه سود دارند.پس میدانند هر سیستم قدیم و نو را چگونه بچرخانند منافع را بردارند.این سیستم در ادیان هست که اصلان لزومه آنها هست که تمام کنند آنها را یا اگر نشود تمام کنند قدرتشان نمیرسد تخریب کنند و تخریب کردند این سیستم جدید که نیست کهن سمت مدرنیته رفته.هر جایی بگونه ای سیستم قدرت حکمرانی تا سیستم دینی و سیستم چینش مهره ها یا درگیر با با چینش ها و سردرگم تمام عمر مقابله و تا بخواهند پیروز شوند آنها کار خود را کرده مردن هم به عالم ارواح و جهان دیگرو حسابو اینها را با حساب هایی برای خود ضربدر یا اسراری دست میابند که گریز از آن بدهند خود را.در حالی که نمیدانند همان اسرار هم در زندگی آنها با همان کسب اسرار چه خسران بزرگی هست که خبر ندارند.چون کسب اسرار کردند منافع طلبی را جستند گریز جستند خود جستند نمیدانند که چه تاوان سختی هست در نهان آن و سراب شیرین هست که میرسند به اصل آن و لذت دنیا اما در پی تمام شدن پوچی رسیدن به آن میفهمند که ماده جزو آنچه خواستند از ماده فریبی برایشان شد در دام تاریکی و یا از ثروت زیاد خودکشی میکنند که بهش پوچی زندگی نامند در تجربه.یا اتصالی که در مواقع بحرانی ندارند و ترس شدید و آرامش نمیتوانند پیدا کنند و چه حوادث بزرگ و بد و چه ضررها میرسانند به دیگران. سیستم مکانیزم جهان نظم آفرینش هر چه کنی به خود کنی هست. طرف میگه من ظلم میکنم کاریم نمیشه من هر کاری میکنم کاری نمیشه میشه ها متوجه نیستند. چون چوب خوردن دنیوی مثال ضرر و خسرانو نمیدانم همش تنبیه میخواهند .فکر میکنند یک معلم بداخلاق و خوش اخلاق دارند که تا بد کدند تنبیه کندشان تا خوب بودند بگوید آفرین برکات.یک همچین فرضی دارند که عشق درشون نمیاد.در حالی که نمیدانند انتخاب آنها راه آنها کسب تفکر رسیدن به حقیقت ها و راه خود اگر با درستی و بدون گارد نباشد چه میشود. خب میگویند مخالف ما میکشیم چی رو میکشند جسم رو. وقتی شخصی درست باشد جسمش بمیرد آیا فنا شده.چون درست بوده سختی کشیده میگویند اه این اگر خوب بود که خدا اینجوریش نمیکرد خدا نکرده شما انجام دادید و بعد منتظر یک معلم بودید که نجات دهد شما را تنبیه کند.و این سیستم هم سیستم ماده برداشت از معنویت میشود.برای چه آنهایی که به کمال بالا میرسند درکشان برای دیگری سخت میشود آنقدر شخص در خود صفات همان چیزی که واقعان اعتقاد مغزی قلبی فرمانی داشته جای داده که نمیتواند صفات غیر خدایی داشته باشد.حالا مباحث اینکه خدا و خدایان و حقیقت خدا و خدایان چیست جای یک فصل دارد که خیلی خیلی مهم هست تا رسیدن به آنچه قدرت بالاتر هست قدرت بیشتر یا در ادیانی قدرت تمام کننده.پس نیاز به فصلی دارد. اما در این فصل اول در همین مقدار که به سمت جلو فصل ها میرویم باید دانست که خود همان خدایی که تنبیه میکند یا معلمی که مد نظرشان هست چیست و خداشناسی و مباحث کهن بشود باز میشود و رسیدن به کشف بیشتر این حقیقت ها روشن خواهد شد.

فانوس-48

خب مسئله ی  روشنایی و چشم و بدن بسیط بودنو گستردگی بعد جهان نه دید مادی بلکه دید معنوی  نه خود چشم بلکه چشم بر انتقال بر تفکر و تاریکی آن و جسم خاموش و روشن جسمی که هر چه ببیند تاریکی یا جسمی که از طریق چشم هر چه ببیند در بعد ملکوتی معنوی روشنایی میشود.

یا نوری که در تو هست ظلمات نباشد یعنی نوری نباشد که در بعد تاریکی بتابد و آن تاریکی را درون خود جای دهد و آن تاریکی سمت روشنایی نگرود مگر خواست خداوند باشد اما خواست آدمی پس نزند و پس زدن آن تاریکی میشود هر چند که روشنایی ها و نور همه معنوی نشود مگر در بعد صورت معنوی که صورت معنوی خود مثال خورشیدی بتابد که در چشم معنوی آن نور را بدون نورانی بودن آن نوع نور در یابد یعنی جایگاه جسم بشود تمام انوار قدسی و انوار معنوی.نه انوار تاریکی و خاموشی. پس دریافتن اینکه حال تاریکی و خستگی با بعد تاریکی درون فرق دارد یعنی شخص خسته شخص که در جهد و تلاش هست. با اینکه روح در خستگی میرود یا بعد تاریکی چشم در هر چه که چشم باید سمت روشنایی تفکر در فرمان مغز عمل کند تحلیل آن بر مغز. خب در انجیل عیسی مسیح میگوید کسی که به من ایمان آورد کارهای من بزرگتر ان را انجام میدهد این جذب کننده هست بله جذابیت آن اینست که شخص بخواند و بخواهد کاری کند که بیشترن شفا باشد چون این کار را خود جذب کننده هست.و بخواهد آن کارها را بکند.اما اگر ایمان داشته باشد این مثال درخت کوه جا بجا شود.اینها لزومه آن لازمه ی آن از جابجایی چیست یعنی مثال ایمان بر انجام کاری که غیر ممکن هست اما در خواست خدا هر غیر ممکنی ممکن میشود اما حکمت ممکن شدن آن ترس آوری نیست بلکه نوعی که به دست کسی انجام شود که جنبه لازمه آن را خدا درون او قرار میدهد بعد فرمان انجام میگیرد.والا دست فردی که جنبه آن را ندارد میشود شر.پس در ادیان این نوع کار در اسلام با نذر و نیاز میخوانند که میگویند اتصال با آن اشخاص معنوی و الله.و در مسیحیت در آنها که به تثلیث و پدر پسر روح القدس میگویند در ادیان نوع دیگر.اما چون دریافت نکنند به آن بد بین نشوند بلکه اول خودسازی بعد حکمت ها و بعد اینکه اگر امری نشد نا امید نشوند زیرا این را که عرض میکنم رسیدن هست که در لحظه ای که فکرش را نمی کنید انجام میپذیرد. در نهایت همه ی اتصالات زنجیره ها همه میگویند خدا انجام داد.همه اتصال ها میشود وسیله و خدا مرکزیت آن هست.یا عیسی در انجیل بر این هدف که خداوند پدر مینامند کارها را به عمل میرساند و این را به پسر داده هست.در گفتمان های بین اسلام مسیحیت بیشتر رو جنبه پسر خدا بودن تثلیث و  خدا بودن دو رکن دیگر تثلیث مباحثه میکنند و با کتاب انجیل از اینکه خدا واحد هست در انجیل و در مرقس در انجیل یوحنا بیشتر روی سمت جنبه الهی و عیسی کلمه اینها یوحنا آورده.

ولی در مرقس نوعی دیگر گفته شده.یا در لوقا در مسائلی.پس مباحثه میکنند و آنها استدلال ها و انها استدلال می آورند.این مناظرات مال امروز نیست کهن هست.در بین ادیان.مبحث رابر سر اینکه عیسی تثلیث را در انجیل آورده یا نه. و آنها میگویند آورده نوعی که پدر گفته شده پسر گفته شده روح القدس گفته شده و تصویب شورای آن بر امر تثلیث.چون از چهار انجیل و کتاب مقدس مسیحیت میاورند و آنها از یک کتاب قرآن.و استناد آنها مسلمین به اناجیل که در گفتمان میگویند انجیل تحریف شده و در قرآن گفته شده حتی تورات.پس قبول نمی کنند چون حکم از کتاب خود  در آنچه گفته شده میکنند.شاید اگر در تثلیثی ها بیشتر بخواهند حکم کنند از انجیل یوحنا لازمه باشد.پس اینکه یک تثلیثی بگوید من به تثلیث اعتقاد دارم بعد بخواهد از مرقس حکم کند مشکل میخورد.زیرا بشنو ای اسرائیل خداوند خدای ما واحد هست دست را کاملا میبندد.مگر از انجیل یوحنا بخواهند قبول کنند و مباحثه بر اساس انجیل یوحنا باشد.یا درباره داوری و ملکوت بخواهند بیشتر مباحثه کنند از انجیل متی . این را مطاعه دقیق بشود منظور دریافت میشود در متی ملکوت داوری بیشتر هست.یا مسلمین انجیل برنابا بیاورند مسیحیان قبول نکنند نه خود شخص برنابا را قبول نکنند زیرا برنابا یکی از دوستداران عیسی مسیح بوده که تمام زندگیش و جانش را در راه مسیحیت داده و تبلیغ آن میگویند برنابا انجیلش مورد تایید قرار نگرفته حال جمعیت مسیحیت زیاد هست شاخه های جدید آن و که آن را بدعت مینامند مثل شاهدان یهوه که توحیدی ترند و خب باز سوال که مسیحیان در  قرآن گفته شده از انجیل حکم کنند از کدام انجیل منظور پیامبر اسلام بوده.حال در کلیت آن یعنی مسیحیان باید از کتاب خود حکم کنند.حال کدام انجیل کدام منظورن هست.آیا انجیلی که مربوط به گنوسی ها یا برنابا یا انجیلی که مد نظر هست جای گفتمان ادیانی دارد.هر چند تورات و قرآن و انجیل و اوستا و... اصلان درباره احکام و حال در تورات که صورت برای خدا در نظر نگیرید در آسمان صورت پرانتز معنوی گفته شده خداوند آدم را شبیه خودمان خلق کنیم.اگر کسی وارد به دین باشد این آیه تورات

26.  خداوند گفت: آدم را به شکل و شبیه خودمان (از نظر معنوی) درست کنیم تا بر ماهی دریا و بر پرنده‌ی آسمان و بر چارپا و بر تمام زمین و بر هر جنبنده‌ای که بر روی زمین می‌جنبد، فرمانروایی کند.

پرانتز از نظر معنوی.خداوند در آنچه گفته شد ذره ای تاریکی در آن نیست.نور معنویت نور خالص از اصل نور حیات و حیات معنی حیات دادن یعنی قدرت حیات دهندگی دارد. چون منبع حیات خلقت خالق هست .اگر بعد معنوی آن مد نظر هست. یا شکل و شبیه خودمان منظورن از روی چه چیزی آدم را شبیه خودمان درست کنیم جای تفکر دارد .یا قبل آن باید نخست زاده ای باشد که از روی آن درست کنیم یا منظورن خود خداست که در اسلام به دیدار معبود رفتن چه دیداری هست.ملاقات چه نوعی بیان میشود یا در تورات از چه بعد شبیه خودمان یا در مسیحیت که بر اساس شکل در نظر گرفتن میشود از بعد صورت نادیده کسی صورت خدا را ندیده یک صورت باید باشد که صورت دید از منظر صورت نادیده بشود در دید.مثلان در سرچ در زبان غیر فارسی انگلیسی خود آیه آن که بر آسمان نشسته میخندد  عیسی بصورت خنده ترسیم شده که در مزامیر گفته شده تکلم میکند آشفته میکند.پس از منظر اینکه کدام ادیان از نظر محتوای کتاب نزدیکتر به هم هستند با یک مطالعه میشود فهمید.مثال تورات خواندن.قرآن.اوستا. انجیل و...