حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فانوس-62

شخص نجوینده,شخص نکوبنده,شخص نجستن یاب خوابنده.اما شخص جوینده.کوبنده.جستن کننده.نخوابنده ذهنی.با اولین و دومین دهمین شاخک های فکریش  به جوشش می آید و دنبال میرود تا بیابد.و در این یافتن هست که افزان و به حقیقت میرسد.اما حقیقت هست که نجات انسانی در آن هست. غیر آن خواب فکری هست. و خواب فکری کسی را بی نیاز نمیکند.اما روشنایی فکری باعث کمال و حقیقت طلبی و رسیدن و مرحم هست.در این امر  اگر غفلت شد در آن غفلت هست که حقیقت از دست او میرود و این خسران هست.نقصان را بر طرف کردن. مرحم شدن.و وسعت تفکر.بهترین امر حقیقت هست. حال یک پرتقال نمیتواند نارنگی باشد. یعنی نارنگی نارنگیست و پرتقال پرتقالست.این حقیقت هست. اما نارنگی پرتقال هست و پرتقال نارنگی  آنچه ذهن برای خود به خیال بسازد هست فایده ندارد چون حقیقت همانست که هر چیزی اصل خود هست نه اصل آن بزور اصل دیگر شدن.اما در اتحاد نارنگی و پرتقال میشود به مزرعه ای رسید که هر میوه ای خوش و نیکو باشد و در این نیکویی مفید.چرا مثل پرتقال نارنگی زده شد برای اینست که میوه در برداشت خود همان هست که برداشت میشود . اما میوه ای برداشت درست میدهد که درست برداشت شود. برداشت غلط حتی  گل را در نگاه فقط خار میبیند. درخت را بیهوده. خورشید را بی فایده.نگاه درست و دقیق حتی خار را زیبا. علف هرز را زیبا و بیهوده را با مصرف میبیند.اما مصرف آن در هرز بودن آن نیست.بلکه در آنست که همانست.علف هرز نمیتواند گل آفتابگردان باشد اما علف هرز هم زیباست. این نگاه ما به پیرامون خود هست. و الا زیباترین آن زشت و زشت ترین آن هم بیهوده هست.اصلان تفکر مثبت خلقت را بیهوده نمیداند.و تفکر منفی حتی حقیقت را بی فایده میداند.پس در حقیقت درست راه یافتن درست و در راه یافتن درست رسیدن درست هست.

فانوس-61

یک باور اشتباه هست به نام انسانها به  حیوان و درخت اگر در این زندگی  بد عمل کنند در زندگی بعد دوباره آن تبدیل میشوند.این باور که قدیمی کهن هست یک باور خرافه هست و امریست که هم قدرت خدا و هم جایگاه انسان را کاهش میدهد زیرا انسان قابلیت های فراوان در بعد های زیاد دارد حال که جسم بسته کند و روح قوی و یا رسته از قیود جسم بسته به ترقی آن در زندگانی جسمانی  یا انسان در بند جسم حتی با امر معنویت البته همچنین توانایی ها دارد و کسب توانایی معنوی نیاز به رشد و کمال روحی دارد.انسان اشرف مخلوقات هست. حتی بدترین انسان اما این شرافت او تبدیل به پستی گردد در عذاب روحی اوست نه تبدیل او به حیوان و  درختو غیره.اصلان حیات مجدد و تولد مجدد در این امر نیست که انسان تبدیل به حیوان یا گیاه شود.بلکه انسان در روح قوی چون اشرف مخلوقات هست چه در حیات مادی و غیر قابلیت تصرف در آنها را دارد.تصرف با تبدیل شدن فرق دارد.روح دیده بعد تجربه مرگ موقت مثل یک گنجشک پرنده شده.بعد آمده آن را گفته.در جسم.این یک حقیقت بزرگتر را بر او مکشوف کرده خداوند.نه اینکه همیشه گنجشک یا پرنده باشد. نه.این یعنی انسان تو قابلیت تصرف داری نه تبدیل به کمتر. اگر عمل تو هست آن عمل تو عذاب روحی هست نه تبدیل تو.به کمتر.یعنی روح در قدرت معنوی تصرف در حیوان و جماد. گیاه ماده میکند. اما تبدیل نمیشود.روح در شخص دیگر میرود اما نه آنکه او شود. بلکه درک او شود.یا اتحاد او شود.یا در تصرفات قوی فلانی من در فلان کشور مشکل رد شدم فلان شد فلان جا نجات پیدا کردم. روح قوی تصرف میکند.حالا اگر در انسان تصرف شد قدرت زیاد هست.چون خداوند این تصرف را به هر کسی نمیدهد مگر به اوامر شخص او باشد و بخشیدن غیره آنهم موقت. تصرف کامل یعنی حد اختیار بسیار زیاد.حال اگر تصرف شد و دو در یک شدند اتحاد هست یا شناخت امورات و در هم شناختی بهتر برای روند راه مسیر.پس تصرف کامل قدرت بسیار بالا میخواهد و فداکاری بالا.اما تصرف موقت امر مربوط به شخص هست. تصرف در گیاه تصرف در حیوان یعنی ای انسان تو در آنها تصرف میتوانی کنی اما آنها در تو نه.و این فکر انسان هست که او را  برتری درست میدهد. و فکر بد تزلزل روحی نه تبدیلی.عذاب برزخی ماده و بعد بسیار آشفته کننده هست.یعنی باید مرحم بشود یا  در همان اموری که باید حرکت کند رود و درستی  روان و درمان او به همان راهی هست که اگر از بین رود  یا اگر هر امری شود بر او نجات هست.اگر فانی شود اگر هر مسئله ای شود بر او با آن شناختی که به او داده شده پیش رود.پس تصرف به هر کسی داده نمیشود مخصوصان تصرف کامل. و حال تصرف در غیر باز مثال گیاه و غیره تصرف امورات هست شناختی.که خداوند هدیه میدهد.خداوند بسیار بخششگر و بسیار مهربانست . اگر ظرفیت وجودی شما بالا رود بیشتر و اگر نه همان هم گرفته میشود.پس ظرفیت مهم هست.زندگی دوباره با هر اسمی تولد دوباره رجعت تولد دوباره دو منظوره.تولد فکری تولد دوباره رحم هر نوع رجعتی. هر نوع تولدی لازمه باید باشد خداوند کار بیهوده نمیکند.لازمه آن هست.والا در مصرف گرایی نگران نباشید دوباره میایید میشود. اینجا امورات معنوی به کار می آید برای ماده گرایی مطلق.اما آیا آدمی از جایی بهتر حاضر هست بیاید جایی بدتر.آنهم با آن اختیارات و زیبایی و آرامش.که وصف آن هم میخواهند کنند حتی در رنگ تونل به سختی هست. تازه این ورودی آن هست. منتها توشه درست زندگی درست زمینی و انسان مدارانه.والا  تا دهنه انتقال به جالبی آن مثال تولد نوزاد رحم میماند.میرسد به بالای آن تازه اوایل آن بزور هم دیده شود یا اموراتی دیده شود از همان . یا نوعی تازه یک چشمه چند چشمه آن طرف نمیخواهد اصلان برگردد تازه در تونل تا انتقال برگشت.

فانوس-60

بهترین طریقه راه هستی و زندگی  بخش ترین امر حقیقت طلبی هست. و تدبر و تعقل و فهمیدن.بهترین دانایی اندیشه بر آنچه که گفته میشود هست. و بهترین اندرز و حکمت خواندن با تدبر و تسلط بر  کتب و اندیشه و دانش افزایی هست. فهم آیات. فهم کتب. فهم و تمیز دادن. اگر کسی کتابی را قبول داشته باشد باید احکام آن کتاب را یعنی آیات و تفسیر معنی را خوب درک کند .اگر کسی کتابی را قبول نداشته باشد باید علت قبول نداشتن آن را بگوید والا حرف او بی معنی و بی تایید از تمیزی دانش  رد میشود.اگر کسی امورات را درک نکند حتی اگر زمین به غیر آن تبدیل شود هم باز همان نگاه کار مهمی نیست را خواهد گفت. زیرا در همانم خواب میماند اما خواب اندیشه و تفکر.اگر کسی به خلقت توجه نکند و اگر کسی دایه دار اندیشه ای باشد اما شاخک های حواس او تحریک نشود که اموراتی هست. شاخک تفکر حس یافتن و فهمیدن حقیقت هست. والا مورچه هم شاخک دارد انسان هم شاخک دارد منتها شاخک انسان در مغز او حس فهمیدن اوست و مورچه در پیدا کردن راهش.راه تفکر به یک سیستم وصل هست. اما کیفیت آن چندین برابر است اما اگر آن کند شد همانند مورچه کمتر میشود انسان با همان لقب اشرف مخلوقات.انسان اگر دایه دار عقیده ای شد بعد در همان عقیده هم در امورات کند بود معلوم هست سپر جنگی تن کرده و فقط میخواهد بجنگد.اما سپر ایمانی حس قوی ایمانی و حس قوی از امورات و چرایی ها خود پاسخ دهنده همان امر میشود.پس فهم کتب مهم و فهم آیات مهم . و فهم امورات مهم هست.والا برای آن دسته افراد هیچ فرق نمیکند از چه کتبی گفته شود. چه اموراتی مکشوف شود یا چه شود فقط میشود سپر جنگی و جنگ و نزاع. اما در گفتمان و فهم کتب و فهم امورات و فهم آیات و تسلط کتب. به هر زبان خوانده شود پری معنوی شما را به حقیقت روانه میکند حال اگر زبان شما هم در آن امر قوی شد خب این بسته به کاری که انجام میدهید هست. اما  دلیل برتری نیست دلیل برتری پری معنوی هست.زیرا پیامبرانی بودند که خواندن نمیدانستند. یا همان زبان خود میدانستند. یا همان سواد آن زمان هم داشتند اما بر اساس گفتارشان از صد باسواد دایه دار بالاتر میگفتند اما آن را دانایی خدا میدانستند زیرا به خدا فرامیخواندند نه به خود. خود یعنی مرا با خصوصیات من بخواه اما برای خدا یعنی برای خدا من به تو و تو به دیگری راه سعادت را بیان کن.پس آنچه خدا دهد نیکوست و آنچه نیکو انجام گیرد  بر دیگری نیکویی و سواد من بیشتر و علم من افزانتر قدرت طلبیست اما سعی بر علم افزایی جمعی بهترست و علم با فایده بهتر از کسب علم به درون خاکدان برای خود بردن هست زیرا آن فایده رضایت خداست و آن برای خود فقط هست.کدام افضلتر هست خرد جمعی و دانش  را به دیگری هدیه معنوی دادن.

فانوس-59

بهترین آموزه آموزه صلح و مهربانی هست.بهترین روش روشی هست که در آن مهربانی بگسترده وجود انسان گستراننده شود.و بهترین تعلیم تعلیمات مهرورزی و عشق به هستی و کائنات هست. آنچه میدهید دریافت میکنید.و آنچه در هستی هست که عشق هست به شما هدیه میشود.در این ساختن شما همراه ساخته اصلی میشوید. ساختنی از آنچه هست به شما برگشت میشود. آیا امری نو را ساختن بهتر از امری هست که وجود دارد. امری که وجود دارد امریست که هست همراهی شما نو ساختن آنست آنی که نو بسازد نو دریافت میکند و آنی که کهنه را نو نکند در ساختن قبل خود مانده است.و این یعنی بهتر شدن از آنی در قبل.قبل آن شما بیست درصد عشق در کائنات را دریافت کردید و آن را به 50 رساندید. اگر بیست را به ده رساندید این در شما اثر بدتر دارد نه بهتر.اما بالا بردن آن یعنی رسیدن به همان و بهتر کردن همان هست که همان بوده و ارتقای آن در نو هست نه کهنه آن.این حالت بد اگر در عملکرد شما به شما رجوع کند باید به سمت بهتر آن حرکت کنید و اصلاح آنچه به شما بد برگردانده میشود.این در سطوح بالای همراه شدن به شما در یک برزخ جسمی سخت برگردانده میشود همان حالتی که از صد آتش بدترست.حالت برزخ بد روحی بدتر از هر نوع آتش هست. روح در یک حالت بد آنقدر سخت میشکند که شکنندگی آن از صد باره آتش بدترست. پس  یک جا را اشتباه رفته اید.و آن را اصلاح باید کنید تا  از آن حالت به حالت قبل و رفتن به سمت حال خوب حرکت کنید.این حقیقت برزخ روح در ماده قابل دریافت هست.که به آن دریافت شما آن چه گفته میشود میرسید. که حالت برزخ روحی بد سختتر از یک حالت قرار گرفتن در آتش هست. زیرا روح به حالت بد در وضعیت سخت در می آید.پس باید به حالت قبل و رفتن به سمت حالت بهتر حرکت کنید .مخصوصان افرادی که زودتر گرفتگی میشود به آنها در سطوح بالاتر این حالت را قبل آن حالت برزخ روح دریافت میکنند و دریافت آنها سرعت به سمت حالت قبل و ارتقا میرود.

فانوس-58

یک موضوع جالب دیگر برای تصدی شخص منجی در جهان که اشخاصی در سطوح کشورهای مختلف بر میایند.در کشورهای پیشرفته تریبون ارائه میشود تا شخص  ادله خود را بیان کند. ادله هایش درست نباشد و غیر آن باشد امورات تشخیص داده میشود بنظر یک برنامه تفریحی یا تبلیغی صرف بنظر می آید حالا شخص مقابل میگوید.یک تداعی خاطر کرد یا به طنز میفتد.یا مثال خب این حتی یک رسول هم نمیماند مثال.رسول خود امر ساده نیست.مثالست یعنی رسول مسیح هم نمیماند چه برسد خود مسیح.چون شناخت کافی برای اشخاصی نیست قبول میکنند یا سطحی نگرند یا دنبال یک زندگی تجربه متفاوتن یا نوعی تداعی میکند یا گمراه میشوند. آخری خیلی بد هست زیرا احساسات آنها بازی میخورد.حالا هر تصدی اون هم در سطح نبی. یا رسول حالا خود مسیح میگند هستیم.خیلی شناخت طرف مقابل کم باشد بگوید خب هست. یعنی زیر سطح شناخت.پس منصب الهی نیاز به اثبات دارد خود مسیح هم اثبات کرد و غیره آن والا با همان اثبات هم رد شدند اون هم با اون سطح. اون مسئله امورات زمینی ماده و غیره هست.پس اونی که میشناسد میفهمد مسئله بزرگ هست و اثبات آن هم بزرگتر.الان دوره پیشرفت علم معنویت هست و حتی بزرگتر آن اینست که کسی که منصب الهی دارد دربرابر آن افراد به ایستند با خدا در میفتند و بدجور در افتادنی هست. خیلی  سخت هست. اینم اونی که اهل معنویت باشد میفهمد چه گفته میشود.پس صرف شباهت.صرف اتصال. اینها نمیشود.یعنی اثبات یک امر تصدی الهی کاریست که در بر آن خداست. کاری که واقعی باشد چون بر آن خداست تمام قدرت ها در برابر خدا شکست میخورند چه بفهمند چه نفهمند.حالا این مثال برای آن بود که شخص یک شب بهش گفته میشود تو فلانی این نمیشه. کار سخت هست  بعد آن اصلان فایده ندارد شخص آن نباشد چه کار بیهوده و نفرت انگیزی.حالا مثال این بود که حقیقت بهترین چیزست زیرا متصلین وصل میشناسند مگر منصب بزرگ باشد یا نوعی سر کامل الهی.پس واقعیت اصل امر باید یافته شود کپی غیر اصل آن هیچ فایده ندارد اصل آن.