/طنزنویسی/
/مرد قوی وارد جنگل میشود.../
روزی مردی قوی و سرسخت وارد جنگلی شد که در آن جنگل همه آدمخوار بودند.آدمخوارها با دیدن مرد قوی خوشحال شدند و گفتند امروز آبگوشت قلم مرد قوی میخوریم.مرد قوی که شنید رفت وسط آدمخوارها گفت .مرا میخواهید بخورید. گفتند نه چرا به دلت بد راه میدی. ما نمیخوام تو رو بخوریم که ما میخوام آبگوشت درست کنیم نیاز به گوشت قلم قوی داریم. گفت شما چی میخورید. گفتند ما راسته کارمون گوشتخوار هستیم. اما گیاهخواری هم میکنیم.البته به ما میگن آدمخوار گفت پس چرا خودتونو نمیخورید. گفتند نه دیگه این قانون قبیله هست غریبه خور هستیم.گوشت ما بر ما مثال گوشت تلخ هست.گفت عجب با فرهنگید. گفتند ما با فرهنگ آدم میخوریم.گفت حالا من اگر بخورید چه فایده دارد من براتون آبگوشت گیاه مخصوص درست میکنم.گفتند چه آبگوشتی هست توش آدم داره. گفت آدم نه ولی بهتر داره. گفت اگه آبگوشت منو خوردید بدتون اومد منو بخورید گفتند آفرین احسنت بهترین پیشنهاد دادی و یکیشون دندون طلایی برق میزد به کناری نگاه کرد.خلاصه مرد قوی آبگوشت بار گذاشت. ولی ته دلش میدونست ممکنه خوششون نیاد خلاصه آبگوشت بار گذاشتن همانا.گفت حاضر شد سفره بندازید.گفتند چی بندازیم. گفت سفره.گفتند ما از این سوسول بازیا اینجا نداریم. ما مهمون رو میزاریم میشینیم روش تا خفه شه. بعد میخوریمش. گفت اه اینا دیگه کین.گفت حالا پیشنهاد ویزه دارم. گفتند یعنی چی. گفت بجای نشستن رو مهمون من تو کوله ام پارچه دارم. انداخت نشستن. و گفتند پارچه خوبه اما خودت چطوری.گفت خوبم. گفت پس بشین بخوریمت. که گفت اینا خیلی خطرین.گفت براتون یک پیشنهاد ویژه دارم.گفتند چی. گفت من یه سازی دارم بزنم براتون در آوردو زد همه خواب رفتند. گفت اینا خوابن منم فرار کنم. که خواست فرار کنه. همشون گفتند ما مثلان خواب بودیم. گفت یعنی چی.گفت خواب آبگوشت قلم تو رو دیدیم.گفت اینها خود میخ کج هستند.گفت من فیلم هم دارم گفتند آنتن نمیده. گفت نه اینترنت نمیخواد. گفت عجب آدمخوارای با اینترنتی هستند. گفتند ما مستقیم فیبر آدمخواری وصلیم.گفت مرکز فیبر کجاست گفتند کره جنوبی.گفت مگه اونجا فیبر آدمخواریه. گفت هر جا آدمی باشه فیبر ما همونجا میخوره آدمو.گفت اما فیلمی که من میخوام براتون بزارم اسمش هست درباره قلقلی گفتند کارگردانش کیه.گفت فلفلی.گفتند محصول کجاست. گفت محصول هر جاست. گفتند نه فقط محصول جزیره ما قبوله. گفت درباره آدمی هست که میخواد آدم بخوره اما دلش میگه آبگوشت گیاهی بهتره. گفتند کی گفته. گفت هر کی شنفته. خلاصه مرد خارجی گفت من درون کوله ام فوائد آدم نخورید رو دارم. که یدفه صد تا کتاب رو کردند که نوشته بود بخور آدم مگو چیست گوشت دیگر که فوائد دارد بسیار گوشت آدم. گفت کی نوشته اینهارو.گفتند رییس قبیله.دویست جلدیه تازه صدتاش در حال نوشتنه. منتها رییس قبیله جوهر آدمیتش تمام شده.گفت خدارو شکر.ولی تو جوهرت خیلی زیاده. فهمید جوهر چیه. گفت من پک کامل خودکار میدم جوهر منو در نیارید تو جوهردون کنید.گفتند مارک خودنویست چیه. گفت خودکار بیک همه حمله کردند. که آدم قوی فرار کرد دویدو دوید رسید به ته بن بست کوچه ادم خواری زیباست تابلو با برگ درختان شیک زده بودند. رفت بالای ساختمون رسید به ته ساختمون اومد پایین ساختمون دید یکی نشسته تا خنده کنان لب دور صورت. میگه به منزل ما فقرای آدمخوار خوش آمدی قدمتو صفا بکن امشبو اینجا بمان.گفت غذا چی دارید. گفت یک دنده کبابی الان مد نظرمونه. فهمید دوان دوان پرید بالا و رفت اون سمت دید اه گروهی واستادن. همه لبخند زنان جمعی سرود آدم خواران دوست دارنو میخونن. توجه کرد ببینه چی میخونن. مضمون عالی براشون داشت میخوندن دقیقن کجایی کجایی تو قوی مرد تو بی ما کجایی بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که اگر مرد قوی را ما نخوریم زگرسنگی زیکدیگر بمانیم. همه براش آشنا بود گفت اینا آخر کپی هستند.فهمید که اینها سرچ کننده قوی از برد کره جنوبی به سمت آسیای میانه یا روانه یا معتدلانه هستند.گفت منو نخورید بجاش من قول میدم هر کی به گل دست بزنه شاپره نیشش نزنه. که یدفه صورتهاشون قرمز شدو گفتند نیش بزنه. گفتند ما نیش حساسیمو دویدنو دیودن سر کوهی رسیدن. باز همونجا مرد قوی رو دیدن. مرد قوی لالایی خوند اونارو خواب گرفت و گفت خوابیدن.یکیشون گفت خواب یک مرد قوی رو دیدم. گفت چی گفت گفت بمن گفت گفت چی گفت گفت در گوش من گفت گفت چی گفت گفت منو نخورید.ما هم گفتیم باشه به شرطی که برامون لالایی بخونی. که رفت تو مایه سوزناک گنجشک لالا رو خیلی سوزناک خوند.همه خوابیدند تخت خوابیدن خواب میدیدن دارن آبگوشت میخورند.خلاصه یکی سنگین شده بود میگفت من لازانیای مخصوص میخوام. یکی پیتزا خیلی عجیب بود خواباشون همه منتها ردیف خوابی از مرد قوی برای تهیه غذاشون نام میبردند. که مرد قوی پاشد رفت و الان دو کیلومتری جاده ابریشم تقاطع بلوار اندیشه های نیک مغازه زده. اونم فوائد گیاهخواری و اصلان دیگه سمت گوشت خوردن نمیره چون فوبیا لوبیا یا هر چی تو بگی داره و میگه من دیگه گوشت نمیخورم حتی اگه گوشت خوشمزه باشه. و من فوائد گیاهخواری رو دارم تبلیغ میکنم در جاده ابریشم. تقاطع بلوار یک تیر چراغ برقه همونجا کنارش مغازه مرد قوی و شرکا هست به غیر از اونا.خلاصه قصه ما به سر رسید نتیجه اخلاقی معرفتی فرهنگی اجتماعی اون اینه که از کنار برو نفتی نشی یا رنگی نشی.