3. انسان را از تمام محنتی که زیر آفتاب میکشد چه سود؟
4. نسلها میآیند و میروند،اما زمین تا ابد پابرجاست.
9. آنچه بوده است، باز هم خواهد بود،و آنچه شده است، باز هم خواهد شد؛زیرِ آفتاب هیچ چیزِ تازه نیست.
17. پس دل بر آن داشتم که هم حکمت و هم دیوانگی و حماقت را بشناسم، اما دریافتم که این نیز در پیِ باد دویدن است.
9. دو از یک بهترند، زیرا ایشان را از محنتشان اُجرت نیکو حاصل میشود.
14. زیرا او از زندان به پادشاهی رسیده، هرچند در مملکتِ خویش فقیر به دنیا آمده است.
6. دیری نمیپاید که از محبت و نفرت و حسادتشان هیچ اثری باقی نمیماند، و دیگر تا به ابد در هرآنچه زیر آفتاب رُخ میدهد سهمی نخواهند داشت.
16. پس گفتم حکمت از قدرت بهتر است، هرچند حکمتِ مسکین خوار شمرده میشود و سخنانش را نمیشنوند.
5. بلایی زیر آفتاب دیدم،آن نوع خطا که از حاکمی سر میزند:
4. اگر خشمِ حاکم بر تو افروخته شود،منصب خود را ترک مکن،زیرا روح آرام، اشتباهات بزرگ را رفع میکند.
8. آن که چاه میکَنَد چه بسا خود در آن بیفتد،آن که دیوار میشکافد چه بسا مار او را بگزد.
16. وای بر تو ای سرزمینی که پادشاهت غلامی بیش نیست،و صاحبمنصبانت صبحگاهان به ضیافت مینشینند.
6. احمقان بر مناصب بالا گماشته میشوند،و دولتمندان بر مناصب پایین تکیه میزنند.
14. شهری کوچک بود با جمعیتی اندک که پادشاهی بزرگ برآمده، آن را محاصره کرد و سنگرهای عظیم گِردِ آن بنا نمود.
4. سخن پادشاه مافوقِ همه است، پس کیست که به او بگوید: «چه میکنی؟»
12. اگرچه گنهکار صد مرتبه شرارت ورزد و عمر خود را دراز کند، اما میدانم که ترسندگان خدا سعادتمند خواهند بود، زیرا از حضور او میترسند.
9. در دل خویش زود خشمگین مشو،زیرا خشم در دامن احمقان منزل میگزیند.
8. اگر دیدی در ولایتی بر فقیران ظلم میشود و انصاف و عدالت پایمال میگردد، از آن حیرت مکن. زیرا صاحبمنصب را صاحبمنصبی مافوق میپایَد، و آن هر دو را صاحبمنصبانِ بالاتر.
12. هرچند کسی ممکن است بر یک تن چیره شود، دو در برابرش خواهند ایستاد. ریسمانِ سهلا به آسانی پاره نمیشود.
10. اگر یکی بیفتد، دیگری رفیق خود را بلند خواهد کرد. اما وای بر آن که تنها بیفتد و کسی نباشد او را برخیزاند!
13. جوان مسکین اما حکیم، بهتر است از پادشاه پیر و خِرِف که دیگر نصیحتپذیر نیست.
15. و دیدم همۀ زندگان که زیر آفتاب گام میزنند، با جوانی که به جای پادشاه برمیخیزد، همراه میشوند.
6. تمامی همسایگانِ آنها سوای هدایای اختیاری، ایشان را با دادن آلات نقره و طلا و اموال و چارپایان و هدایای گرانبها یاری دادند.
13. حکمی صادر میکنم که از میان مردم اسرائیل، یا از کاهنان و لاویان ایشان که در قلمرو پادشاهی منند، هر که راضی به رفتن به اورشلیم باشد، میتواند همراه تو برود.
29. پس به هوش باشید و از آنها محافظت کنید، تا آنگاه که آنها را در حضور رؤسای کاهنان و لاویان و سران خاندانهای اسرائیل در اورشلیم، در حجرههای خانۀ خداوند وزن کرده، تحویل دهید.»
3. پس بیایید با خدای خویش پیمان ببندیم تا بنا بر مشورت سرورم و آنان که از فرمانهای خدای ما میترسند، همۀ این زنان و فرزندانشان را بیرون کنیم. بیایید این کار را بر طبق شریعت انجام دهیم.
11. نیز دشمنانمان میگفتند: «پیش از آنکه آگاه شوند و دریابند به میانشان خواهیم رفت و ایشان را از پا درآورده، کار را متوقف خواهیم ساخت.»
16. از آن روز به بعد، نیمی از مردانم به کار مشغول میشدند و نیم دیگر نیزهها و سپرها و کمانها و زرهها به دست میگرفتند. و سرداران پشت تمامی خاندان یهودا مستقر بودند
21. پس در حالی که نیمی از مردان نیزه به دست داشتند، کار را از سپیدهدم تا برآمدن ستارگان ادامه دادیم.
19. آنها از اعمال نیکوی او در حضور من میگفتند و سخنان مرا به او میرساندند. اما طوبیا نامهها میفرستاد تا مرا بترساند.
25. آنان شهرهای حصاردار و زمینهای حاصلخیز را به تصرف درآورده، خانههای آکنده از نفایس و چاههای از پیش کنده شده و تاکستانها و باغهای زیتون و درختان میوهدار بیشمار را تصاحب کردند. سیر خوردند و فربه شدند و از احسان عظیم تو بهرهمند گردیدند.
27. پس ایشان را به دست دشمنانشان سپردی که بر ایشان ستم روا داشتند. اما در ایام ستمدیدگی خود نزد تو فریاد برآوردند و از آسمان ایشان را شنیده، بر حسب رحمت عظیم خود نجاتدهندگان بدیشان بخشیدی که ایشان را از دست دشمنانشان رهایی دادند.
3. هر ولایتی که فرمان و حکم پادشاه بدان میرسید، در میان یهودیان سوگواری عظیم همراه با روزه و گریه و نوحهگری به پا میشد، و بسیاری از ایشان در پلاس و خاکستر میخوابیدند.
2. پادشاه انگشتری خود را که از هامان باز پس گرفته بود، به در آورد و آن را به مُردِخای داد، و اِستر مُردِخای را بر خانۀ هامان گماشت.
6. زیرا من چگونه میتوانم شاهد مصیبتی باشم که دامنگیر قوم من میشود؟ چگونه میتوانم نابودی خویشانم را بنگرم؟»
5. پس یهودیان تمامی دشمنان خود را به شمشیر زدند و آنان را کشتند و از بین بردند و با آنان که از ایشان نفرت داشتند، آنچه خواستند کردند.
6. آن شب را ظلمت غلیظ فرو گیرد،و به روزهای سال نپیوندد،و به شمارۀ ماهها داخل نشود.
12. «سخنی در خفا به من رسید،و گوشم زمزمهای از آن شنید.
11. افتادگان را به جایگاه رفیع میرساند،و ماتمیان را به جای امن برمیافرازد.
18. زیرا او مجروح میسازد، اما التیام نیز میدهد؛زخمی میکند، اما دستش شفا نیز میبخشد.
25. سخنان راست چه دردناک است!اما استدلال شما چه چیزی را ثابت میکند؟
12. آیا من دریا هستم یا هیولای ژَرفا،که بر من قراول قرار میدهی؟
14. آنگاه تو مرا به خوابها به وحشت میافکنی،و به رؤیاها هراسان میسازی،
7. اگرچه آغازت حقیر بود،سرانجامت بس عظیم خواهد شد.
7. که خورشید را فرمان میدهد، و طلوع نمیکند،و ستارگان را مُهر و موم مینماید؛
20. آیا روزهایم اندک نیست؟پس مرا واگذار و رهایم کُن تا کمی شاد باشم،
22. آنگاه بخوان و من پاسخ خواهم داد،یا بگذار من بگویم، و تو مرا پاسخ دِه.
25. آیا برگی رانده از باد را میترسانی،و کاهِ خشکیده را تعقیب میکنی؟
3. آیا به سخنِ بیفایده حجت آورَد،یا به کلامی که ارزشی ندارد؟
9. چه میدانی که ما نمیدانیم؟چه میفهمی که بر ما آشکار نیست؟
21. صداهای وحشتناک در گوش اوست؛در وقت آسایشْ غارتگر بر او هجوم میآورَد.
2. «اینگونه سخنان، بسیار شنیدهام؛شما جملگی تسلیدهندگانِ مزاحم هستید.
2. براستی که تمسخرگران نزد منند،و چشم من بر کینهتوزیِ ایشان دوخته شده است.
8. زیرا به پای خود به دام میافتد،و بر روی تورها راه میرود.
14. از خیمهای که بر آن اعتماد داشت کنده شده،و به حضور پادشاهِ وحشت آورده شده است.
18. از روشنایی به تاریکی بیرون رانده شده،و از جهان بیرون افکنده گشته است.
7. هرچند فریاد سر میدهم: ”خشونت!“پاسخی نیست.هرچند فریادِ کمک بلند میکنم،فریادرسی نیست.
11. خشم خود را بر ضد من افروخته است،و مرا دشمن خود میشمارد.
14. خویشانم از من کناره جستهاند،و دوستانم مرا به فراموشی سپردهاند.
18. کودکان نیز مرا خوار میشمرند،و چون برمیخیزم بر ضد من سخن میگویند.
22. چرا همچون خدا بر من جفا میکنید؟آیا از خوردن گوشت تنم سیر نشدهاید؟
26. پس از آنکه پوست تنم اینچنین بگندد،با این همه، در جسم خویش خدا را خواهم دید!
3. سرزنشی میشنوم که اهانتآمیز است،و فهمِ من مرا به پاسخ گفتن برمیانگیزد.
3. تحملم کنید تا سخن بگویم،و پس از سخن گفتنم به تمسخر ادامه دهید.
9. یتیم از پستان مادر ربوده میشود،و طفلِ شخصِ فقیر به جهت گرو اسیر میگردد.
4. به یاریِ چه کسی چنین سخنان بر زبان راندهای،و روحِ کیست که از طریق تو سخن گفته است؟
22. بر او به شدّت میوزد و رحم نمیکند،و او سخت میکوشد تا از چنگش بگریزد.
13. دعای خیرِ آن که در حال مرگ بود به من میرسید،و دلِ بیوهزن به سبب من شادمانه میسرایید.
8. مردمانی نادان و بینام و نشانند،که از سرزمین خویش طرد شدهاند.
12. به جانب راستم اراذل و اوباش بر من برخاستهاند؛آنان سبب افتادن من میشوند،و راههای مُهلک خویش را بر ضد من مهیا میسازند.
15. آیا آن که مرا در رَحِم آفرید، او را نیز نیافرید؟آیا ما هر دو را یکی در رَحِم نسرشت؟
31. اگر اهل خیمۀ من نگفتهاند:”کیست که از خوراک او سیر نشده باشد؟“
9. ریشسفیدان نیستند که از حکمت برخوردارند،و نه پیران که آنچه را درست است، درمییابند.
5. اگر میتوانی مرا پاسخ دِه؛خویشتن را مهیا ساز و در برابرم بایست.
8. «بهیقین که در گوش من سخن گفتی،و آواز سخنت را شنیدم.
11. پاهایم را در کُنده مینهد،و مراقب همۀ راههای من است.“
14. زیرا خدا به یک شیوه یا به شیوهای دیگر سخن میگوید،هرچند آدمی آن را تشخیص نمیدهد.
16. آنگاه گوشهای انسان را میگشاید،و به هشدارها او را به وحشت میافکند،
29. اگر خاموش مانَد، کیست که او را محکوم تواند کرد؟اگر روی خویش نهان سازد، کیست که بر وی نظر تواند کرد؟بر ملّت و بر فرد به یکسان سلطه دارد،
9. «آدمیان از فرط ظلم فریاد برمیآورند،و به سبب دست زورمندان فغان سر میدهند.
12. فریاد آدمیان بلند میشود، اما او پاسخ نمیدهد،به سبب تکبر شریران.
4. زیرا براستی سخنانم بر خطا نیست؛کسی که در معرفتْ کامل است، نزد توست.
2. به غرش صدایش بهدقّت گوش فرا دهید،به نعرهای که از دهانش برمیآید.
9. «آیا گاو وحشی به خدمت تو رضایت خواهد داد؟آیا شب را در آخور تو سپری خواهد کرد؟
12. آیا به او اعتماد خواهی داشت که گندمت را بازگردانَد،و آن را در خرمنگاهت جمع کند؟
20. آیا تو او را چون ملخ به جَهیدن وا میداری،که به خُرناسِ پُر غرورش وحشت میآفریند؟
33. بر زمین موجودی مانند او نیست،مخلوقی که ترس نمیشناسد.
5. گوشِ من دربارۀ تو شنیده بود،اما حال چشمانم تو را میبیند؛
8. آیا بهواقع داوری مرا باطل میسازی؟آیا مرا محکوم میکنی تا خود را برحق بنمایی؟
18. استخوانهایش لولههای برنجین است،ساقهایش چون میلههای آهنین.
25. آنگاه گوشت تنش چون طفل لطیف خواهد شد،و به ایام جوانی خویش باز خواهد گشت.
27. سرودخوانان نزد مردمان آمده، خواهد گفت:”گناه کردهام و حقّ را مخدوش ساختهام،اما مرا سودی نبخشید.
32. اگر سخنی داری، پاسخم ده؛سخن بگو، زیرا میخواهم تو را تبرئه کنم.
21. با بیرحمی رو به سویم میکنی،به نیروی دستت با من دشمنی میورزی.
9. بزرگان از سخن گفتن بازایستاده،دست بر دهان میگذاشتند؛
12. زیرا فقیری را که فریاد برمیآورد میرهانیدم،و هم یتیمی را که یاوری نداشت.
27. آسمانها تقصیر او را فاش خواهد کرد،و زمین به ضد او بر خواهد خاست.
11. خشم خود را بر ضد من افروخته است،و مرا دشمن خود میشمارد.
25. اما من میدانم که ولیّ من زنده است،و در آخر بر زمین خواهد ایستاد.
13. بیماری پوستِ تن او را میخورَد،و نخستزادۀ مرگ، اعضای بدنِ او را.
4. من نیز میتوانستم چون شما سخن گویم،اگر شما در جای من میبودید؛میتوانستم سخنان بر ضدتان به هم ببافم،و بر شما سَر بجنبانم.
8. او مرا چروکانده، و این خود گواهی است بر ضد من؛لاغریِ من به ضد من برخاسته، روبهرویم شهادت میدهد.
20. دوستانم مرا استهزا میکنند؛چشمانم نزد خدا اشک میریزد؛