حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

/پازل باران زده/

/پازل باران زده/

بین این فاصله را خط بزن
دو سه بیتی هم شده فاصله را ضرب بزن
ضرب بر کلمات واژه را نقطه سر خط مزن
ای از قصه ها سرشار آمده در کاغذی آدمکی شده
آدمک شعر مرا با خود خود رقص بزن
تکیده چون برگ پائیزی بر خشک دم قلمم مرکب بزن
نغمه میخوانم شاید بیدارت کنم
خواب را فاصله هم میبرد شعر را واژه را
باران کلمات نقطه های سرریز از کلمه
چشمه دریا جوشیده از شاعری خسته
جهان میزند زیر آواز گریه خنده بیدار میشود
خنده هوشیار میشود گریه بیدار میشود
سال چندو چند قمری دور کهکشان میلادی
کهکشان میلاد زده شمسی قمر زده هجری هجرت زده
تاریخ باران زده میخ دفتر تاریخ را محکم وصله به هم زده
وصله ها را شعر درهم زده بر هم نظم نثر را آهن زده
زنگ زده زنگار زده قطب قلب شمالی را آجر ها رو ی هم ماتم زده
تا دیوار ثریا صنوبری کج زده ساقه گیاه را حشره آهنگ زده
تن های ماهی را دریا لب زده ماهی را دریا دور از خود زده
پائیز فصل ماضی بعید حال پائیزی فعل پائیزی
زمستان قصه را برف زده شیروانی را گنجشک جیک جیک ناودان چک چک
سروده ای برای تمدن کهن مدرنیته از تکامل کهن
پازلی از تقاطع بلوار رسالت زده رسالت را سالک زده
ماه را آهن زده ابر را ماتم زده دریا را آهن زده زیر سد ماه خورشید پارو زده
قهوه تلخ تکامل دایناسوری ته قهوه روی سکان موج قهوه
شاعر تکه بارانی تکه ابری تکه برفی تکه تکه کلماتی
لقمه از آهن لقمه از آجر لقمه از سیمان گز آهک زده
بالای برج تاب خوردن بالای برج ماه خوردن بستنی را آب خوردن
پایین را غم ماه غم خورشید غم راه غم تاب تاب قلب ها را آهن زده
شعر را آجر بچین بالا برو روی دیوارک شعر چشم انداز خورشید غروبیست کهنه
رخت را بر طناب تاریخ پهن کن خشک میشود تمام صفحات پاک شده از تاریخ
شاعر-حسام الدین شفیعیان

غزل های یکشنبه رو به طلوع دوشنبه

غزل های یکشنبه ی رو به دوشنبه نیامده

غزل های در جا آمده و رفته

مثنوی های خان به خان زندگی

دو بیتی های بیت بیت رفته

شعر نویی در کهن از نو به واژه منگنه شده

تکاندن کلمات بارش جملات پیکره ی مجسمه ی شاعر ریخته در خود

سقوط جملات سقوط جمله سقوط کلمات سطرهای لرزان از کلمات ریخته شده

حسام الدین شفیعیان

نهال درست رشد زنجیره بر زنجیره ها

کاش فکر را بارانی کنیم

نهال خوبی را رشد بذر ها کنیم

نهال درست شدن از بذر شکوفه میکند

کاش شکوفه ها را بهار جوانی کنیم

نهال آن را بستر  یک زنجیره ی انسانی چراغی بر اندیشه های فصل بهاران در شکوفایی کنیم

حسام الدین شفیعیان

قصیده ای طوفانی

برای قصیده ها تنهایی

برای شعر من کنج اتاقی کلماتی بارانی

قصه از کاشتن بذری آغاز شد

منو شبو شعرو قصیده طوفانی

حسام الدین شفیعیان

شمع روشن باران زده

کودکی دید بر آینه پیری خود را

کودک پیر شد درون آئینه خود را

پیری درون آینه جای نگرفت شیشه های شکسته طوفان موج ها را

راه راه دوراهی ها بین چهارراه کودکی رفته پیری را درون آینه بر هم میزند

ضرب ضرب سن و تاریخ تاریخ های شمسی میلادی تاریخ نیامده بر قبل بعد قبلی که در اینه زده

خواب پریشانی احوال خنده روزگار

روزگار هی روزگار درختان باد بر پائیز زده

شمع میسوزد اما چراغدان  را باران نم نم خاموشی از روشنایی زده

حسام الدین شفیعیان